چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۰۳

عبادت چيست؟

عبادت به چه معنا است؟

چرا من نمي‌توانم احسان را نسبت به خودم بر انگيخته كنم؟

۳۲۵ بازديد

چرا من نمي‌توانم احسان را نسبت به خودم بر انگيخته كنم؟ از آخرين باري كه با هم يك رابطه زناشويي خوب داشتيم 8 ماه مي‌گذرد. بعد از آن چند باري تلاش كرديم ، اما او تمايل چنداني نشان نمي‌داد. احسان زود مي‌خوابيد ، در حاليكه من وحشت زده و ناراحت تا صبح بيدار مي‌ماندم. اين روزها هميشه من هستم كه در رابطه زناشويي پيشقدم مي‌شوم. اگر اين كار را نكنم ، هيچ چيزي اتفاق نمي‌افتد و او هيچ گاه پيش قدم نمي‌شود. احسان هيچ حركتي از خود نشان نمي‌دهد. تمام شب را جلوي تلويزيون بيدار مي‌ماند. از زمانيكه من و احسان با هم آشنا شديم اوقات بسيار خوبي داشتيم. قبل از اينكه اين مشكل بوجود بيايد ، رابطه زناشوييي بسيار خوبي با هم داشتيم . احسان هميشه مرا غافلگير مي‌كرد ؛ براي مسافرتهاي كوتاه درروزهاي تعطيل اتاقي در هتل رزور مي‌كرد و مانند عروس و دامادي كه در ماه عسل بسر مي‌برند رفتار مي‌كرديم.زمانيكه احسان را ملاقات كردم او مردي بسيار گرم بود ، او هميشه مراقب بود احساسات من نيز بود . فكر مي‌كنم اين هنر او بود كه باعث مي‌شد رابطه ما رابطه زناشويي خوبي داشته باشد. او كار پدرش را دنبال مي‌كرد اما استعداد ذاتي اش در موسيقي بودنمي دانم مشكل ما از چه زماني شروع شد. اما يك زمان متوجه شدم كه احسان قادر به برقراري رابطه مثل قبل نيست . بعد از آن احسان بلند شد و تلويزيون را روشن كرد و به همين سادگي رابطه رابطه زناشويي ما تمام شد. بعد از آن احسان ديگر اصراري به داشتن رابطه با من نداشت. چند بار به وي گفتم كه نمي‌خواهم تا آخر عمرم مانند يك زن مجرد زندگي كنم.به گزارش آكاايران: بعد از آن اتفاق ما همديگر را نوازش نمي‌كرديمزمانيكه با دوستان مان بيرون مي‌رفتيم به آنها حسادت مي‌كردم. آنها به همديگر محبت مي‌—————-د ، مشخص بود كه در رابطه زناشويي شان هم مشكلي وجود ندارد. يك بار با يكي از دوستان مان براي چند ماه به يك سفر رفتيم ، نمي‌توانستم آنها را نگاه كنم ؛ نمي‌توانستم ببينم دستهاي همديگر را عاشقانه مي‌گيرند در حاليكه من و احسان حتي ديگر دست مان به هم نمي‌خورد و يكديگر را نوازش نمي‌كرديم. زماني واقعا دچار افسردگي شدم كه شنيدم يكي از دوستانم باردار شده است. شوهرش مثل پروانه دورش مي‌چرخيد و با تحسين نگاهش مي‌كرد ، به شكمش دست مي‌كشيد ، آنقدر عاشق به نظر مي‌رسيدند كه من مي‌خواستم به بدبختي خودم گريه كنم. زني سي ساله هستم كه مي‌خواهم ديگر خانواده خودم را تشكيل بدهم. اما آن طور كه مشخص است از نظر بيولوژيكي امكان آن را ندارم كه فرزنداني از خودم داشته باشم. يك شب احساسات ام را براي احسان بيان كردم و او بسيار عصباني شد و به گاراژ رفت و تا ساعت‌ها ساز نواخت. صبح روز بعد به او گفتم اگر ديگر برايش جذابيتي ندارم ، از هم جدا شويم. اما باز هم مثل هميشه سكوت كرد. اما فكر مي‌كنم همين كه احسان قبول كرده با يك مشاور ملاقات داشته باشد علامت خوبي است. زمانيكه به وي گفتم بايد نزد يك مشاور خانواده برويم ،‌ به من گفت قبل از اينكه يك جلسه دو نفري با مشاور داشته باشيم ترجيح مي‌دهد يك جلسه به صورت انفرادي با مشاور صحبت كند. اگر احسان قبول نمي‌كرد كه با من نزد مشاور بيايد از وي طلاق مي‌گرفتم.احسان مي‌گويدمن از شكست مي‌ترسممن ديگر نمي‌توانم رابطه زناشويي داشته باشم. صريح بگويم ،‌ مي‌ترسم دوباره با همسرم رابطه زناشويي داشته باشم و شكست بخورم – هستي ناراحتي اش را از اين بابت نشان مي‌دهد. او مي‌گويد " فكر مي‌كنم ديگر نمي‌توانم تو را برانگيخته كنم " يا " ديگر نمي‌خواهم مانند زن‌هاي مجرد زندگي كنم ". اين حرف‌هايش كار من را سخت تر مي‌كند.كاش مي‌دانستم چرا نمي‌توانم به هستي جواب بدهم. او زيباترين زني است كه تا بحال ديده ام. ما در همه زمينه‌هاي زندگي با هم سازگار بوده ايم ، مخصوصا در مورد رابطه زناشويي. ميل رابطه زناشوييي هستي به اندازه من قوي است ، و اين خيلي خوب است. در زندگي مان هم همينطور ؛ او زني است كه ميل به زندگي دارد و باعث شده تا اعتماد به نفس من هم بالا برود و كار آهنگسازي را كه هميشه آرزويش را داشتم آغاز كنم . هميشه دوست داشتم يك موسيقي دان شوم ، اما والدينم با اين كار من به شدت مخالفت مي‌—————-د و اصرار داشتند كه كار پدرم را ادامه بدهم چرا كه از نظر اجتماعي آن را مناسب تر مي‌دانستند. آنها اجازه نمي‌دادند كه من روياهايم را دنبال كنم. بعد از مدتي به من پول ميدادند تا شهريه كلاس‌هاي موسيقي كه ميرفتم را بپردازم. حتي بعد از آن پدرم پيشنهاد كرد كه من به دانشگاه در رشته موسيقي فكر كنم و بري آن اقدام كنم تا يك موسيقي دان حرفه اي شوم ، اما به اين شرط كه اگر نتوانستم در موسيقي حرفه اي باشم ، برگردم و كار وي را ادامه دهم ! اما اگر موفق نشدم ، پدرم كارش را به برادر بزرگترم آموزش مي‌داد و او را جانشين خودش مي‌كرد . او هميشه پسر مورد علاقه پدرم بود ، در مدرسه و ورزش از من بهتر بود. او قبل از من ازدواج كرد و قبل از من به پدرم " نوه " هديه داد. من هيچ گاه نتوانستم رابطه خوبي با او داشته باشم. از ترس شكست ريسك نكردم . موسيقي نخواندم و كار پدرم را ادامه دادم . مسئله اينجا بود كه برادرم هم آنجا كار ميكرد و كارش را دوست داشت. او يك تاجر واقعي بود ، درست برعكس من . يك بار ديگر هم ، او برنده شد.احسان ادامه مي‌دهدمي دانم كه اين مشكل من است ،‌اما برايم سخت بود كه در مورد آن با كسي صحبت كنم. فكر مي‌كردم كه بلاخره روزي مي‌توانم به مشكلم اشاره كنم. اما يك روز يكي از بزرگترين و مهمترين قراداد‌هايم را از دست دادم. همان روز برادرم يك قراداد مهم و حياتي با يكي از بزرگترين كمپاني‌هاي تجاري امضا كرده بود ،‌و پدرم او را به يك رستوران دعوت كرد تا با هم جشن بگيرند. احساس مي‌كردم يك بازنده هستم.وقتي به خانه رسيدم ، هستي گفت كه دو تن از دوستان مان منتظر بدنيا آمدن فرزندشان هستند. شوهر او اولين دوستم بود كه پدر شده بود ، اين خبر به شدت مرا افسرده كرد. ناگهان ، پيش خودم تصور كردم كه بعد از يك روز سخت كاري به خانه اي برگشته ام كه هستي و فرزندانم انتظار مرا مي‌كشند. فقط به تمام مسئوليتي فكر كردم كه بعد از بچه دار شدن گريبانم را مي‌گرفت ،‌به شدت نگران و بهم ريخته بودم ، همان زمان هستي شروع به نوازش من كرد. اما دوست نداشتم رابطه اي را بدون اشتياق شروع كنم.بعد از آن روز چند بار سعي كردم تا مثل هميشه رابطه زناشويي خوبي داشته باشم ، اما نتيجه نااميد كننده بود. ديگر دوست نداشتم سراغ هستي بروم و با وي رابطه داشته باشم. شايد از نظر فيزيكي هم دچار مشكلي شده بودم. طبيعي نيست مردي در سن سي سالگي اميال جنسي اش را از دست بدهد. حالا هستي مي‌گويد كه مي‌خواهد فرزندي از خود داشته باشد ، اما من مطمئن نيستم كه براي پدر شدن آمادگي داشته باشم. زمانيكه بعه برادرم و همسرش نگاه مي‌كنم ،‌مي بينم كه زندگي شان به فرزندان ، ملاقات با اولياي مدرسه ، و پس انداز —————- براي دانشگاه فرزندان شان خلاصه شده است. اما اين خواسته من نيست. من دوست دارم با همسرم گردش كنم بدون گريه بچه ، يا توجه مداوم به نيازهاي او ؛ مسئله اين نيست كه مي‌خواهم پدر باشم يا نه ؛موضوع اين است كه رابطه رابطه زناشويي ما دچار مشكل شده است و اگر نتوانيم آن را حل كنيم هستي مرا ترك مي‌كند و به دنبال مردي مي‌رود كه بتواند نيازهاي او را پاسخ بدهد. نمي‌دانم آيا قابل درمان هستم يا نه ،‌اما دوست دارم زندگي زناشويي ام را حفظ كنم.مشاور مي‌گويد

مفهوم عبادت خدا

۴۷۷ بازديد

عبادت

عبادت بر معنايي آميخته از «اطاعت » و «فروتني » دلالت مي كند. و عملي است كه فرمانبري از معبودي را در پي دارد. (رك:  «اساس البلاغه »، «لسان العرب » و «تاج العروس ») اما بايد در نظر داشت كه هر اطاعتي، عبادت نيست، موارد بسياري از اطاعت است كه عبات شمرده نمي شود. به عنوان مثال، انسان از كارفرماي خويش، اطاعت مي كند، اما او را عبادت نمي كند. و رمز مساله در اين جاست كه اطاعت از كارفرما و نظير آن، اطاعت بدون قيد و شرطي نيست.

علامه طباطبايي مي فرمايند: «عبادت هر چيز مساوى با اعتقاد به ربوبيت او است، همچنين اطاعت بدون قيد و شرط هر چيز نيز مساوى با رب دانستن آن چيز است، پس طاعت هم وقتى بطور استقلال باشد خود، عبادت و پرستش است و لازمه اين معنا اين است كه شخص مطاع را بدون قيد و شرط و بنحو استقلال اله بدانيم، زيرا اله آن كسى است كه سزاوار عبادت باشد. »[۱]

همچنين اصل عبادت، آن حالت قلبي و دروني انسان است. پس نماز و روزه و نظير آن، حقيقت عبادت نيستند، اگر چه افعال و اعمالي هستند كه عبادت در شكل آنها، ظهور و بروز مي كند.

علامه در اين باره مي فرمايند: « و هيچ شكى نيست در اينكه روح و مغز عبادت بنده عبارت است از همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت بشمار نمى‏رود و ليكن در عين حال اين توجه قلبى بايد به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش، محتاج به اين است كه در قالبى و ريختى ممثل گردد. ...  مغز عبادت و روح آن را همان حالات درونى دانسته، براى مقام تمثل آن حالات نيز طرحى ريخته »[۲]

و نكته ديگري كه بايد در نظر داشت، اين است كه عبوديت، درجات مختلفي دارد. حضرت علي (ع) عبادت ها را چند نوع مي دانند: گروهى، خدا را به شوق بهشت مى‏پرستند، اين عبادت بازرگانان است. و گروهى خدا را از ترس عذاب او مى‏پرستند، اين عبادت بردگان است. و گروهى خدا را براى سپاس او مى‏پرستند، اين عبادت آزادگان است.[۳]

برترين نوع عبادت، عبادتي است كه خالصانه براي خداي متعال انجام شود و در آن هيچ چيز و هيچ كس، حتي خود انسان نيز مد نظر نباشد. علامه طباطبايي مي فرمايند: «عبادت وقتى حقيقتا عبادت است كه عبد عابد در عبادتش خلوص داشته باشد، و خلوص، همان حضورى است كه قبلا بيان كرديم، و روشن شد كه عبادت وقتى تمام و كامل ميشود كه به غير خدا بكسى ديگر مشغول نباشد، و در عملش شريكى براى سبحان نتراشد، و دلش در حال عبادت بسته و متعلق بجايى نباشد، نه به اميدى، و نه ترسى، حتى نه اميد به بهشتى، و نه ترس از دوزخى، كه در اين صورت عبادتش خالص، و براى خدا است، بخلاف اينكه عبادتش بمنظور كسب بهشت و دفع عذاب باشد، كه در اينصورت خودش را پرستيده، نه خدا را.

 

خط عبوديت و بندگى، نسبت به وجود مقدس حضرت حق تعالى برترين و والاترين نعمت و حقيقتى است كه حضرت اللّه، محض محبت و عشق و عنايت و لطف نسبت به بنى آدم، براى انسان قرار داده است.

بدون شك، اگر انسان محبوب حق نبود و مورد لطف و عنايت حضرت دوست قرار نداشت، به عبادت و بندگى خدا دعوت نمى‏ شد.

عبادت عبد نسبت به خداوند، هدف مقدس حضرت بارى تعالى از خلقت انسان است و آن هم از باب نياز و احتياجى است كه، انسان براى رشد و كمال و تأمين خير دنيا و آخرت به آن دارد.

اسرار عبادت‏

در عبادت حق و بندگى نسبت به او حقايق و اسرارى است كه در قرآن مجيد و روايات و گفتار پاكان و نيكان منعكس است و قسمتى از آن به قرار زير است:

1- عبادت و بندگى هدف آفرينش انسان است.

2- عبادت و بندگى حق، بالاترين مقام براى آدمى است.

3- عبادت علت رشد و كمال و سعادت و سلامت انسان است.

4- عبادت علت ورود به بهشت و نجات از جهنم است.

5- عبادت بهترين عامل براى برپايى نظم و عدالت در زندگى مردم است.

6- عبادت و بندگى حق، مانع رشد ظلم و ظالم و علت درهم كوبيده شدن فساد و ستم است.

عبادت، هدف آفرينش‏

در زمينه اين شش مرحله عالى، آيات و رواياتى وارد شده كه توجه به قسمتى از آن آيات و روايات لازم است.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ‏. و جن و انس را جز براى اين كه مرا بپرستند نيافريديم.

در اينجا بايد به اين نكته بسيار مهم توجه كنيد كه عبادت به آن معنايى كه منظور قرآن است از تحقق چند حقيقت محقق مى‏ گردد:

معرفت نسبت به معبود، اطاعت از اوامرى كه از جانب او متوجه انسان مى ‏گردد و اجتناب از آنچه كه حضرت او بر انسان حرام نموده كه در اين قسمت، نفى و رجم كامل طاغوت‏هاى درونى و برونى لحاظ شده كه بدون اين سه واقعيت عبادت قابل تحقق نيست.

رشد و كمال و خير دنيا و آخرت با اين گونه عبادت بدست مى ‏آيد كه عبادت غير اين عبادت نيست، بلكه حركاتى است كه در جهت ارضاى نفس انجام مى‏ گيرد نه جلب رضاى خدا. سَألْتُ الصّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام: فَقُلْتُ لَهُ: لِمَ خَلَقَ اللّهُ الْخَلْقَ؟

فقال: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى‏ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَلَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدىً بَلْ خَلَقَهُمْ لِإظْهارِ قُدْرَتِهِ وَلِيُكَلِّفَهُمْ طاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذلكَ رِضْوانَهُ وَما خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَلا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَيُوصِلُهُمْ إلى‏ نَعيمِ الْأبَدِ .

راوى مى ‏گويد: از حضرت صادق جعفر بن محمد عليهما السلام پرسيدم: خداوند به چه منظور انسان را آفريد؟

فرمود: خداى تبارك و تعالى انسان را به بازيچه نيافريد و آنان را رها شده قرار نداد، آفرينش انسان براى نماياندن قدرتش بود و براى اين كه آنان را به ميدان تكليف رهنمون شود تا مستوجب رضوان او گردند.

انسان را نيافريد تا از او جلب منفعت كند و به وسيله او دفع ضرر نمايد، بلكه آنان را به كاخ با عظمت هستى آورد، تا منفعت به آنان برساند و به نعيم جاويد برساند.

في خُطْبَةِ أميرالمُؤمِنينَ عليه السلام: الَّذي خَلَقَ الْخَلْقَ لِعِبادَتِهِ وَأقْدَرَهُمْ عَلى‏ طاعَتِهِ‏ .

خداوند انسان را براى عبادت آفريد و سپس آنان را براى اطاعت قدرت داد.

عبادت، بالاترين مقام آدمى‏

2- در طول تاريخ به وسيله افراد گوناگون و به توسط بسيارى از كتب علمى، براى انسان مقاماتى بيان شده و هر كسى يا هر دانشمندى فراخور مقام و حالش‏ براى انسان شأنى بيان كرده، ولى وقتى به بهترين منبع و ارزنده‏ ترين ذخيره يعنى قرآن مراجعه مى ‏كنيم، مى ‏بينيم خداوند بزرگ كه صاحب آفرينش و خالق عالم و آدم است، بهترين و والاترين مقام را براى انسان مقام بندگى و عبوديت او نسبت به حضرت حق مى ‏داند.

قرآن مجيد، بهترين مقامى كه براى انبيا و اوليا معرفى مى ‏كند مقام عالى بندگى است، چرا كه هر كس به دايره بندگى قدم گذارد، از هر قيد و بندى رسته و در فضاى بهارى قرار گرفته كه تمام استعدادهايش شكوفا خواهد شد.

بندگى حقيقى، از طرفى تمام درهاى رحمت الهى را به روى انسان باز مى ‏كند و هشت در بهشت را براى انسان مى ‏گشايد و هر در شرى، به خصوص هفت در جهنم را به روى انسان مى‏ بندد.

در مسير بندگى، قلب انسان به تدريج آماده پذيرفتن نور مى ‏گردد و در كنار آن نور موفق به تماشاى حقايق شده و به وصال جمال خواهد رسيد.

قرآن مجيد در سوره يوسف: 12، مريم: 63 كهف: 65، فاطر: 32، صافات

111،81، 122، 132، 171، ص: 45، تحريم: 10، از انبياى الهى به عنوان عباد مخلصين، عباد مؤمنين، عباد مرسلين، عباد صالحين ياد مى‏ كند و اين مقام، بالاترين مقامى است كه خداوند مهربان از انبياى خود به عنوان اين مقام ياد مى ‏كند.

قرآن مجيد، به طور مكرر از پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان عبد ياد مى ‏كند: سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ‏ .

منزّه و پاك است آن [خدايى‏] كه شبى بنده‏اش [محمّد صلى الله عليه و آله و سلم‏] را از مسجدالحرام به مسجد الأقصى كه پيرامونش را بركت داديم، سير [و حركت‏] داد.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ‏ .

همه ستايش‏ها ويژه خداست كه اين كتاب را بر بنده‏ اش نازل كرد.

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ‏.

هميشه سودمند و با بركت است آن كه فرقان را [كه قرآن جدا كننده حق از باطل است‏] به تدريج بر بنده‏ اش نازل كرد.

در تشهّد هر نماز واجب، تمام مكلفين، به دستور حضرت حق از پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان عبد حق ياد مى‏كنند، تا بدانند كه مقام عبوديت، بالاترين مقام و بلكه ريشه تمام مقامات است.

«أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّااللّهَ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

عبادت، علت رشد و كمال‏

3- انسان مجموعه‏اى از قوا و استعدادهاى الهى است، تاريخ حيات ثابت كرده كه اين قوا و استعدادها، جز در سايه عبادت مخلصانه قابل شكوفا شدن نيست.

عبادت مخلصانه عبارت است از: هماهنگ كردن تمام حركات مادى و معنوى، اخلاقى و روانى، خانوادگى و اجتماعى با دستورهاى حضرت حق.

با چنين حركتى، انسان هم چون درختى كه در شرايط لازم محاصره شده باشد، آن چنان در تمام جوانب حيات رشد مى‏كند كه منتهاى اين رشد پايان فراق و رسيدن به مقام قرب و اتصال است.

شما شرح حال انبيا و اوليا را در قرآن مجيد ببينيد، تمام كمالات و حالات عالى الهى كه خداوند بزرگ براى پيامبرانش و اولياى گرانقدرش شمرده، همه و همه محصول هماهنگى حركات آنان با دستورهاى الهى است.

اوليا و انبياى الهى، هر كس را كه به كمالات عالى و مدارج ربانى رساندند، از طريق فراهم آوردن زمينه بندگى بوده است.

تعاليم انبيا را در قرآن و ائمه طاهرين عليهم السلام را در روايات و اولياى الهى را در كتب اخلاق و عرفان ملاحظه كنيد، تا به صدق اين حقيقت واقف گرديد.

عبادت، علت ورود به بهشت‏

4- با توجه به كتب آسمانى و نبوت انبيا و امامت امامان و فطرت سليم و عقل نافذ، ثواب و عقاب، سعادت و شقاوت، فلاح و گرفتارى و خلاصه در پايان كار بهشت و جهنم، دائر مدار بندگى و عدم بندگى انسان است.

بهشت به فرموده قرآن مجيد، محصول و معلول هماهنگى اعمال انسان با قوانين حضرت حق و جهنم معلول و محصول تجاوز آدمى از مقررات پروردگار بزرگ عالم است.

در اين زمينه به نمونه‏ اى از معارف بلند آسمانى توجه كنيد:

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏.

و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، اهل بهشت‏ اند و در آن جاودانه‏ اند.

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً .

و كسانى از مردان يا زنان كه بخشى از كارهاى شايسته را انجام دهند، در حالى كه مؤمن باشند، پس اينان وارد بهشت مى ‏شوند، و به اندازه گودى پشت هسته خرما مورد ستم قرار نمى‏ گيرند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا.

و كسانى كه ايمان آورده ‏اند و كارهاى شايسته انجام داده ‏اند، به زودى آنان را در بهشت‏ هايى كه از زيرِ [درختانِ‏] آن نهرها جارى است، درآوريم، در آن جاودانه ‏اند. وعده خدا حق است، و راستگوتر از خدا در گفتار كيست؟

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏ .

براى كسانى كه نيكى كردند، [بهترين‏] پاداش و افزون [بر آن‏] است و چهره‏ آنان را سياهى و خوارى نمى ‏پوشاند؛ آنان اهل بهشت ‏اند [و] در آن جاودانه‏ اند.

آرى، رنج و مشقت و درد و بلاى اهل ايمان و عمل صالح، خيلى زود به پايان مى ‏رسد و وعده حق نسبت به آنان تحقق پيدا مى‏ كند.

در بسيارى از آيات و روايات وارد شده كه:

بهشت، مزد اهل عبادت و به خصوص اهل تقوا و پرهيزكارى است و بدون عبادت و اطاعت از حق و مراعات تقوا، توقع بهشت داشتن، عين بى ‏انصافى و معلول عدم دقت و تدبر و تفكر در آيات الهى است.

إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً .

يقيناً خدا همه منافقان و كافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ‏.

خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت نكوهيده و مطرود بيرون شو كه قطعاً هر كه از آنان از تو پيروى كند، بى‏ ترديد جهنم را از همه شما لبريز خواهم كرد.

لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏ وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ .

براى آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند، بهترين سرانجام است و آنان كه دعوت او را پاسخ نگفتند، اگر مالك دو برابر همه آنچه روى زمين است باشند، بى ‏ترديد آن را براى رهايى خود از عذاب خواهند داد؛ آنان را حساب سختى است، و جايگاهشان دوزخ است، و دوزخ بد بسترى است.

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا* الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً* أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً* ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً .

بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل آگاه كنم؟* [آنان‏] كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته [و گم شده است‏] در حالى كه خود مى ‏پندارند، خوب عمل مى ‏كنند.* آنان كسانى هستند كه آيات‏ پروردگارشان و ديدار [قيامت و محاسبه اعمال‏] را به وسيله او منكر شدند، در نتيجه اعمالشان تباه و بى‏ اثر شده است، پس روز قيامت ميزانى براى [محاسبه اعمال‏] آنان برپا نمى‏ كنيم.* اين است [وضع و حال زيانكاران‏] به سبب آن كه كفر ورزيدند و آيات من و پيامبرانم را به مسخره گرفتند.

عبادت، عامل عدالت در زندگى‏

5- در زمينه اين كه عبادت و اطاعت از حق، برپا كننده نظم و انضباط و امنيت و عدالت و سلامت و رحمت در جامعه انسانى است، گمان نمى‏ رود هيچ عاقل با انصافى ترديد داشته باشد.

شما در درجه اول به قرآن مجيد و در درجه بعد به ابواب عقايد، اخلاق، معاملات، سياسات كتب روايى و فقهى مراجعه كنيد، تا به اين حقيقت واقف گرديد كه اطاعت از دستورها و مقررات الهى گره‏گشاى مشكلات، رشد دهنده جامعه به سوى كمالات، پديدآورنده امنيت و حافظ سلامت در همه شؤون حيات است.

در اجراى اوامر حضرت حق و دورى از محرمات، ظاهر و باطن زندگى از منافع ابدى برخوردار خواهد شد.

عبادت، مانع رشد ظلم‏

6- بندگى و عبادت حق، ريشه فضايل و عامل پرورش قواى درون و بهترين و برترين نيرو براى حفظ حقوق حق و حفظ حقوق مردم است.

انسانى كه در فضاى بندگى واقعى قرار دارد، از ظلم و ستمگرى پاك است؛ زيرا وقتى خدا- كه منبع عدل و عدالت است- محور حيات انسان باشد، بنده هم از او رنگ مى‏ پذيرد و حقوق حق‏داران را رعايت مى‏ كند.

البته اين شش موردى كه در محور عبادت صحيح توضيح داده شد معلول معرفت انسان به حضرت حق و اوامر و شؤون اوست.